Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


˙·٠•●♥حس زیبا ♥●•٠·˙

 
 
 
 
جدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن
 
بـــازی تمـــام شـــد 
ســـوتـــ پـــایان را بـــزن
 مـــن حـــریف هــرزگی تــو و احــمــق بــودن خــودم نــمی شــوم!!
 
جدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن

 

 
 

+نوشته شده در چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:بازی,حس زیبا,تمام,حریف,هرزگی,احمق,خودم,تو,متن تنهایی,متن زیبا,شعر تنهایی,شعر,درد دل,دلنوشته,عکس دختر,عکس زیبا,عکس,تنهایی,ساعت15:22توسط وحید SODAGAR | |

خَندھ امـ میگیــــرَد....

وَقتے پـَـــس ازمـُـدَتــــ ها بے خَبرے...

بے آنکھ سرآغے ازاینـ دِلـ آوآرھ بگیرے

میگویے : دِلمـ بَرایتـ تنگــــ استـ!!!

یا مَرا بــھ بازے گرفتھ اے....

یآ مَعنے وآژه هایَتـ را خوبـ نِمیدآنیـ

....دِلتَنگےاتــــ ارزانے خودَتــــ ....

 

زندگی !

کلاهت را بـه هوا بیانداز . . .

که من دگر جان بازی کردن ندارم !

تو بردی . . .

گاهی لازم است از یاد ببریم:

 یاد همه ی آنهایی را که با غرورشان، سکوتشان ،خیانتشان ،نبودشان،

غرورمان، زندگیمان ،و بودنمان را به

بازی گرفتند...

می گویند ساده ام،،،

   می گویند تو مرا با

   یک جمله

      یک لبخند،،،

   به بازی میگیری

  میگویند ترفندهایت،شیطنت هایت

     ودروغ هایت را نمی فهمم

        میگویند ساده ام

           اما تو این را باور نکن

           من فقط دوستت دارم

         و آنها این را نمی فهمند...

 

 

 مَـــن سَــرمــ را بــالا میگیـــرمــ !

چــــونــ بــــازی را بِــه کســی بــــــاختـــمــ 

کِــــه بـــا خیــــانـت بـُـــرده بــــود 

 

"مــن"

به دنــبال

"تــويي" مي گــشت

بــراي " مــــــا " شــدن

دريــغ که 

بــازي را

"او" بــــرد....


 

زندگی !

کلاهت را به هوا بیانداز. . .

من دیگر جان بازی ندارم. . .

تو بردی. . .


 

+نوشته شده در سه شنبه 6 فروردين 1392برچسب:زندگی,کلاه,هوا,بازی,جان,بردی,عکس ,عکس تنهایی,شعر,شعر تنهایی,ساعت13:52توسط وحید SODAGAR | |

احساس میکنم بد بازی را باختم..حواست هست؟!
 

من یارت بودم نه حریفت!
 

+نوشته شده در سه شنبه 6 فروردين 1392برچسب:یار,احساس,بد,بازی,باختن,حریف,یار,حواس,شعر جدایی,شعر تنهایی,شعر ,کارتپستال,کارتپستال تنهایی,ساعت11:19توسط وحید SODAGAR | |

مادر مرا ببخش درد بدنم بهانه بود !!!!

کسی رهایم کرده بود که صدای بلند گریه ام

اشک هایت را در آورد !!!!!

نویسنده ها کجایید ؟ می خواهم عشق بازی یاد بگیرم

قصه شیرین و فرهاد , لیلی و مجنون دارد دوباره تکرار

می شود می خواهم نقش لیلی را مثل مجنون بازی کنم !!!

ماندن کنار من لیاقت می خواست نه بهانه !!

در تک تک لحظات بی قراریم بلند میگویم :چرا با من اینکار رو کردی.

غفلت کرده ای "مادر" پشت یک قلب "عاشق"

فرزندت آرام آرام جان میسپارد و تو فراموش کردن

را به او نیاموخته بودی!!!

خنده ام میگیرد

وقتی پس از مدت ها بی خبری

بی آنکه سراغی از این دل آواره بگیری میگویی:

“دلم برایت تنگ است …….”

یا مرا به بازی گرفته ای

یا معنی واژه هایت را خوب نمیدانی.

دلتنگی ارزانی خودت

من دگر دلم را به خدا سپرده ام.